در کتاب شریف «وسائل الشیعه» آمده است: “آنان که دائماً متذکر و به یاد حقّند، همیشه در نمازند. و نیز کسی که برای همیشه از غیر حق بریده و به یاد حق است، “دائم الصیام” و “صائم الدهر” است”.
مرحوم محقق داماد (رضوان الله علیه) در شرح حال یکی از بزرگان گفته است: “او اول ماه مبارک رمضان روزه گرفت و آخر آن افطار کرد!” البته این عبارت به این معنا نیست که او روزه “وصال” گرفت یا در طول این ماه چیزی نخورد؛ زیرا چنین روزه حرامی رهزن است نه راهگشا؛ بلکه به این معناست که او جز به نام و یاد حق به چیز دیگری افطار نکرد.
در ماه مبارک رمضان دوگونه می توان نیّت روزه کرد: یکی نیت روزه هر روز و دیگری نیت روزه همه ماه. چون روزه هر روز، یک واجب استقلالی و عبادت مستقل به حساب می آید نشانه اش کفّارات و قضای مستقل برای هر روز است؛ اما چون روزه های ماه مبارک رمضان، پیوندی معنوی بایکدیگر دارند و حتی شبهای آن هم با هم مرتبطند از این رو در اوّل آن، نیّت یک ماهه می توان کرد چنانچه ظاهر آیه قرآن دعوت به صوم ماه رمضان است نه دعوت به روزه گرفتن روزهای آن؛ زیرا می فرماید: “… فَمَنْ شَهِدَ منکم الشهرَ فَلیْصَمُه”یعنی اگر کسی شاهد و حاضر ماه رمضان بود و مسافر و بیمار نبود همان ماه را روزه بگیرد، البته حکم استقلالی هر روز به اصالت فقهی خود باقی است ولی نیت همه ماه به عنوان یک واحد معنوی پیوسته، نقش سازنده تری دارد.
بنابراین، آنچه که محقق داماد از بعضی نقل کرده که اول ماه مبارک رمضان، روزه گرفت و در پایان ماه افطار کرد، به این معناست که همه این یک ماه را در خدمت اسمای حسنای حقّ بود. اگر انسان چنین شد، از حدّ “اصحاب المیمنة” و “متعلم علی سبیل نجاة” می گذرد و جزو مقربین و “عالم ربّانی” و مشمول “و حالى فى خدمتک سرمداً” و نیز مصداق آیه کریمه: “قل إنّ صلاتی ونُسکی ومَحیای ومماتی لله ربّ العالمین” میشود؛ زیرا که در بُعد درک، عقل، و در بُعد عمل، اختیار، همه شئون او را تنظیم و رهبری می کند و به تعبیر فارابی، او “متحرک بالاختیار” است، نه متحرک بالاراده؛ زیرا عاقل بالفعل است؛ نه عاقل بالقوّه. پس خیال، وهم و حسّ او تحت الشعاع عقل اوست. البته حسّ، وهم و خیال او بالفعلاند نه بالقوه؛ ولی وقتی واقعیّت انسان را یک مرحله بالاتر تأمین کند مراحل مادون، جزو شئون مرحله بالاتر به شمار می آید و در برابر او تصمیم نمی گیرند و ادراک و تحریک مستقلی ندارند. این مبادی ادراکی اعمّ از حس، خیال و وهم، جزو “شیعیان” عاقله محسوب می شوند؛ به این معنا که، سعی می کنند مقدماتی را درک کنند که در هنگام تعقّل، “صغری” قرار بگیرند و مؤید و شاهد عاقله باشند و چیزی که بر خلاف صدق و حق است ادراک نکنند که در آن صورت، وهم و خیال و حس همه صادق خواهد بود و گرایشهای آنها مانند نیّت، اخلاص و اراده، زیر پوشش یک مبدأ عملی قرار خواهد گرفت و آن “اختیار برین” است.
تمرین ریاضی و ریاضت برای این که نفس به این مرحله والا بار یابد رعایت شئون علمی و عملی لازم است. در باره شئون علمی گفته اند: عقل را به مسائل برهانی، تمرین و ریاضت بدهید؛ مثلاً، مقداری ریاضیّات بخوانید تا فکرتان فکر برهانی شود و بکوشید تا روح تحقیق در شما زنده باشد و تا وقتی که چیزی برای شما حلّ نشده است آن را نپذیرید؛ زیرا اگر روحتان روح تحقیق شود، قهراً حسّ، خیال و وهم در خدمت عاقله قرار خواهند گرفت و دیگر، مزاحم اندیشه های حکیمانه آن نخواهند بود. این که بعضی در مطالعه خوب و زود می فهمند و بعضی بد یا دیر می فهمند، تنها به این دلیل نیست که استعدادهای آنان با هم تفاوت دارد؛ زیرا گاهی استعدادها در دو شخص، همانند است، ولی یکی از آن دو با ریاضت، این قوای مادون را تنظیم می کند؛ یعنی حسّ، خیال و وهم و یا قوّه غضب و شهوت او هرگز مزاحم قوه عاقله وی نمی شوند؛ بلکه وقتی عاقله، کلّیات را درک می کند این قوای مادون به طور مرتب، مشغول تهیّه جزئیات آن هستند تا او را کمک کنند و شاهد، ارائه دهند؛ مثلاً وقتی عاقله می خواهد قیاسی تشکیل دهد، این قوا برای تشکیل صغرای آن، مصادیق صادقه را در خدمت عاقله قرار می دهند و در نتیجه، این گونه اشخاص در موقع عمل و اجرا و تدبیر و مدیریّت، موفّقتر از دیگران هستند. آنان برای نظام اسلامی مدیر کارآمد و کارگزار صالح سالکی هستند. همیشه نباید موفقیّت عدّه ای را در گروِ استعداد خاصّ آنان، و نا کام ماندن دیگران را بر اثر کمی استعدادشان دانست؛ زیرا گاهی استعدادها همتا و شبیه هم هستند ولی یکی موفقتر از دیگری است. برای این که انسان، قوای مادون را تنظیم کند، رساله “اخلاق” و رساله “عهد” مرحوم بوعلی راهگشای خوبی است؛ یکی از جهات مشترک این رساله ها پرهیز از مشروبات الکلی و لذّت کاذب است. البته “لذت کاذب” را فارابی قبل ازبوعلی مشخص کرده و فرموده: گاهی انسان، بیمار است و لذت کاذب یا رنج کاذب می برد؛ مثلاً، چون انسانِ تب دار بیمار و دهانش تلخ و ذائقه اش ناگوار است، از قند شیرین احساس تلخی می کند. نه به آن دلیل که قند، تلخ است؛ بلکه به این جهت که ذائقه او بیمار است. و این، طبیب مهربان، دلسوز و حاذق است که باید به بیمار بگوید این تشخیص سوء بر اثر بیماری دستگاه گوارش تو است. پزشکان روح هم که طبیبان دوّار الهی اند، ذائقه های بیمار را رهبری می کنند؛ به عنوان مثال، بعضی از مواقع، انسان از شنیدن موعظه، خواندن آیات قرآن یا شنیدن مناجات، لذّت نمی برد که از این معلوم می شود ذائقه قلبی چنین شخصی، بیمار است و باید آن را درمان کرد. در هر صورت فارابی میگوید: تشخیص صحّت و سقمِ لذّت و اَلَم، به عهده پزشکان روح است. * * *